اخبار گردشگری

خداوندان هنر؛ از عرش تا فرش

فرش نفیس پاره را برمی گرداند با دقت تمام زیر و بم و تار و پود قالی را ورانداز می کند، پایان کارشناسی او زمانی است که نگاه تیزش را از فرش بر می دارد، درست مانند پزشکی که هم نشانه و هم درمان بیماری را پس از معاینه نیک دریافته باشد هیچ ایرادی از چشم های تیز بین استاد «حسن یوسفی» پنهان نمی ماند.
محل کار او خانه گلی قدیمی و سوت و کور در یکی از کوچه های تنگ و بن بست خیابان شلوغ و پرازدحام خیام است همان جایی که به بازار فرش تهران راه دارد و پاتوق تاجران، خریداران و رفوگران فرش است.
صدای گام های سنگین دایی حسن هر روز صبح پیش از آنکه تیغ آفتاب بر سر و روی تهران بتابد و بازتاب نورش بر پنجره خانه ها و برج ها سقف آسمان دود و دم گرفته را نشانه رود و قبل از اینکه ترافیک کسل کننده بر جسم و روان شهر چنگ بکشد در خلوت کوچه «کربلایی» گم می شود.
وارد محل کار که می شود طبق عادت اجاق گاز تک شعله ای را روشن می کند، کتری را روی آن می گذارد سپس چند قدم آنسوتر لباس های راحتی کارش را به تن می کند و همه وسایل و ابزار رفوگری از نخ و سوزن و قیچی مخصوص تا «دفتین» و «قاشین» را با نظم و نسق همیشگی از صندوقچه زوار در رفته بیرون می آورد.
حالا نوبت فرش ها می شود، یکی یکی آنها را که به طرز شگفت انگیزی در چند لایه تا خورده و روی هم انباشته شده مانند دیوار ترازی که ماهرانه با آجر چیده شده و گاهی روزها ارتفاع آن به بیش از دو متر نیز می رسد، به زیر می کشد سپس فرش ها را به همان شکل تا خورده مهمان کف اتاق می کند.
کمی آن سوتر صدای قل قل کتری لعابی بلند می شود انگار ساعتی که زنگ آن روی زمان خاصی تنظیم شده است، پیش از آنکه بخار رقص کنان در هوای نمدار و گرفته اتاق پیچ و تاب بخورد دایی حسن کتری را بر می دارد و قوری آب جوش و چای را روی اجاق گاز می گذارد تا دم بکشد و خوب جا بیفتد.
حسن یوسفی این استادکار چیره دست که ۵۸ سال از عمر ۷۰ ساله اش را در هنر رفورگری سپری کرده و سرد و گرم روزگار و فراز و فرودهای این حرفه را از سرگذرانده فرش نفیس و پاره را بر کف اتاق می گستراند، «کثر» یا «کاردک» را بر می دارد و مانند پزشک حاذق که بر بالین بیمار حاضر شده و سینه اش را شکافته تا قلب او را از مرگ برهاند مشغول خلق تار و پود جدید و بافتن محل پارگی و سوختگی فرش می شود.
حواسش تمام وقت معطوف به کار مورد علاقه اش است هر گره که با انگشت های کشیده هنرمندش بر فرش می زند هارمونی و هماهنگی بین طرح، رنگ، نقشه و بافت است، گویی رفوگر درست مانند روز اول – حدود صد سال پیش – که فرش قدیمی از دار آویخته شده با مهارت تمام کاردک به دست گره در گره نقش خاطره بر تار و پود می زند.
ساعت از نیمه ظهر گذشته کم کم خستگی بر حسن یوسفی که در بازار فرش و بین رفوگرها به دایی حسن معروف است، مستولی می شود استکان را از چای تازه دم لبریز می کند، نفسی چاق می شود و آخرین رج را مهمان رخ زیبای فرش می کند؛ حالا دیگر کار مرمت به پایان رسیده است.
نوبت به فرش اعلای ریز بافت تبریز می رسد، می گوید: این فرش حدود ۱۰۰ میلیون تومان می ارزد و نیاز به «چرم دوزی»، «ریشه زنی» و «دوگره زنی» دارد، این کار سبب می شود بیشتر عمر کند و از خرابی و تاخوردگی فرش نیز جلوگیری می کند.
عشق به هنر رفوگری از سر و سیما و حرکت موزون انگشتانش پیداست از علاقه شدیدش به این شغل سخن می راند و بدون اینکه دست از کار بکشد از خاطراتش در سال های دور و نزدیک می گوید، چالاکی و سرعت بالای دستان هنرمندش هنگام کار در کنار نگاه ژرف و معناردار او به فرش ارزش این را دارد که ساعت ها و روزها در کنارش بنشینی و غرق در هنرنمایی او شوی.
صدای دق دق در حیاط بلند می شود، صاحب فرش پس از احوالپرسی می پرسد: فرش من آماده است؟
رفوگر پیر جواب می دهد که کار دوخت و دوز و ترمیم فرش تمام شد و همه چیز هم خوب پیش رفت.
مشتری قد بلند با دقت به فرش خیره می شود برق نگاه چشمان میشی اش نوید این داد که از کار استاد بسیار خرسند است، به نشانه رضایت لبخند می زند و چند اسکناس درشت اضافی به عنوان پاداش حسن انجام کار روی بسته اسکناس هایی که به نظر می رسد پیش از آمدن به اینجا آماده کرده می گذارد، شانه های پهن اش را بالا می اندازد و از اتاق محل کار رفوگر بیرون می رود.
خورشید کم کم فتیله اش را پایین می کشد رد پای پرتو آفتاب بر فرق زمین محو می شود هوا رو به تاریکی می نهند نور کم سوی چراغ برق اتاق به جای اینکه افاقه کند چشم ها را بیشتر آزار می دهد در این ساعت سرما نیز قوز بالا قوز و مهمان ناخوانده اتاق دنج رفوگر می شود.
معلوم می شود رفوگر به این وضع عادت دارد بدون اینکه سخنی بگوید سرنخ های بریده شده خامه و دسته های بزرگ پرز و ضایعات سرقیچی به همراه تکه های سوخته فرش را با جارو از کف اتاق جمع و در حاشیه جنوبی دیوار اتاق جایی که کمتر در مسیر رفت و آمد است، تلنبار می کند.
حالا که مشتری پول خوبی بابت شیرین کاری و ترمیم فرش گرانبهایش به او پرداخته ترجیح می دهد کمی بیاساید شاید خستگی یک روز پرکار و سخت و نفیس گیر را از تن بدر کند همین اتفاق فرصتی پیش می آورد تا با او گفت و گو کنم:
«روزگار چه زود می گذرد، انگار همین دیروز بود یادم هست نخستین روزی که برای یادگیری رفوگری به تهران آمدم۱۰ – ۱۲ سال بیشتر نداشتم، گوندوغدی – روستای ما نزدیک شهر میانه بود.
تا پایان دوره ابتدایی درس خواندم، در روستای ما بیشتر همسن و همسالان من وضع شان مثل من بود پس از ورود به نوجوانی برای آموزش و یادگیری فن رفوگری به تهران می آمدند و با پشتکار عجیبی که داشتند خیلی زود فوت و فن این هنر را یاد می گرفتند و بعد از یکی دو سال به استادان زبردست تبدیل می شدند.»
او که با ته لهجه شیرین آذری صحبت می کند، ادامه داد: دیری نپاید که آوازه استعداد و هنر رفوگری بچه های « گوندوغدی» در سراسر بازار فرش تهران حتی شهرهای اصفهان، کاشان، اراک، همدان، مشهد و تبریز پیچیدِ که بعدها همین سبب معروفیت این روستا شد.
دایی حسن این استاد قدیمی رفوگری بازار بزرگ فرش تهران می گوید: همین عامل در کنار درآمد بالای رفوگری در آن زمان باعث شد ۹۰ درصد نوجوانان و جوانان روستا برای یادگیری این هنر – حرفه، گوندوغدی را ترک و به تهران مهاجرت کنند.
گرم گفت و گو با او بودم که یک نفر وارد شد، آنقدر داستان دایی حسن شیرین و شنیدنی بود که متوجه ورود و احوالپرسی تازه وارد نشدم سر که چرخاندم قیافه و صدایش آشنا به نظر آمد.
«نجف نوری» ۴۶ ساله دوست و همراه دوران دانشگاه من با سر و روی آراسته و متانت خاصی که دارد وارد اتاق شد.
حس عجیب و در عین حال خوشایندی فضای تنگ و نیمه تاریک اتاق را درنورید دیگر خبری از سرما نبود و نور چراغ برق نیز مانند خورشید وسط روز سراسر اتاق را روشن کرد.
«نجف» که از معدود رفوگرهای بازار فرش تهران و از اهالی روستای گوندوغدی شهرستان میانه است تحصیلات دانشگاهی دارد، به جز رفوگری از کارشناسان خبره و صادرکنندگان فرش دستباف بازار تهران است، او همه فوت و فن و ریز و درشت این صنعت تاریخی و کهن ایران زمین را به خوبی می شناسد.
وی می گوید: رفوگری به عنوان هنر ناب ایرانی با فرش دستباف همزاد است و استادکاران ایرانی بویژه آذربایجانی این پیشه را به دیگر مناطق دنیا گسترش دادند.
استاد نجف نام آشنای بازار فرش و از رفوگران بنام پایتخت ادامه می دهد: بیش از نیمی از رفوگران ایرانی بویژه بهترین آنان اصالت گوندوغدی دارند و این را اکثر بافندگان، فروشندگان، تجار حتی مردم عادی که برای خرید فرش دستباف به بازار تهران می آیند، می دانند.
دایی حسن که تا این لحظه ساکت بر روی قالیچه قرمز رنگ قدیمی و زیبای ترکمن در حال استراحت بود به نشانه تایید سخنان نجف سرش را تکان داد و ناگهان سکان سخن را از او ربود و گفت: به جرات می گوییم که بیش از ۵۰ درصد رفوگران بازار فرش تهران همان نوجوانان و جوانان دیروز و دو نسل بعد از آنها اصالت گوندوغدی دارند و تعدادشان نزدیک به ۳۰۰۰ هزار نفر است.
نجف که با چشمان سبزش حرکت لب های دایی حسن را زیر نظر داشت بی درنگ سخنان او را پی گرفت و اظهار کرد: این همه داستان نیست، نیمی از رفوگرهای گوندوغدی که جمعیتی بالای ۱۵۰۰ نفر را تشکیل می دهد در سراسر دنیا پخش شده اند و اکنون در این حرفه مشغول به کار هستند، در سوریه، ترکیه، ٰژاپن، کره جنوبی، مالزی، لبنان و حوزه خلیج فارس، آلمان، ایتالیا، انگلیس، ایرلند، هلند، اسپانیا، دانمارک، سوئد، فنلاند، اتریش و پرتغال، تونس افریقای جنوبی و مراکش، کانادا، ایالات متحده، مکزیک، آرژانتین و برزیل کشورهایی است که اکنون رفوگرهای ایرانی در آنجا کار می کنند.
«اگرچه یک روی سکه حضور رفوگران ایرانی در این کشورها افتخار و نشانه چیره دستی هنرمندان استادکار ماست اما روی مهمتر آن این است که اگر بازار فرش دستباف ایران رونق سال های گذشته را داشته باشد هیچ کدام از این افراد که سرمایه معنوی و مادی کشور به شمار می روند حاضر به ترک و جلای وطن نیست.»
همین که نجف به اقامت رفوگران ایرانی در بیرون از وطن اشاره می کند، حسن یوسفی از نسل نخست رفوگرهای روستای گوندوغدی مثل کسی که خبر ناخوشایندی دریافت کرده باشد سگرمه هایش را بر هم می کشد و فوری وارد بحث می شود او می گوید: هیچ کجای جهان وطن خودمان نمی شود! به علت رکود بازار فرش ایران و به تبع آن کاهش شدید فعالیت های رفوگری به ناچار چند سال پیش برای کار راهی خارج شدم تا چرخ زندگی خانواده ام بچرخد اما به دلایل گوناگون نتوانستم زیاد دوام بیاورم و به کشور بازگشتم.
وی همزمان با پایین آوردن استکان خالی چای از مقابل دهانش ادامه می دهد: اگر اوضاع بر وفق مراد باشد و فرش دستباف ایران دستکم مانند یکی دو دهه پیش در صدر بازار صادرات و تجارت جهانی این دست آفرینه باشد، کار و بار رفوگری نیز رونق می گیرد و آنگاه است که هیچ کس حاضر نمی شود ایران را ترک کند و راهی دیار غربت شود.
نجف نیز می گوید: متاسفانه مشکلات و مسایل فراوانی پیش روی این رشته از صنایع دستی است، به نظر من رفوگرها به عنوان «خداوندان هنر» با کارهای ظریف و هنرمندانه ای که انجام می دهند «فرش را به عرش» می رسانند برای همین یک پله و چند لایه از بافندگان بالاتر هستند چون علاوه بر اینکه کار بافنده را به خوبی انجام می دهند، طرح و نقشه همه فرش ها را نیک اجرا می کنند بر خلاف بافنده برای کار به نقشه نیاز ندارند، در تهیه رنگ و رنگرزی خامه نیز تبحر دارند و همه این کارها را رفوگر با هم انجام می دهد.
این صادر کننده فرش دستباف با برشمردن مشکلات حرفه اصیل رفوگری در ایران توضیح داد: رکود بازار فرش ایران و کاهش قابل توجه صادرات در چند سال گذشته باعث شده حرفه رفوگری از رونق بیفتد به طوری که بیش از ۸۰ درصد رفوگرها اکنون به علت نبود کار و سفارش، بیکار و خانه نشین شده اند و یا به مشاغل دیگر با حداقل درآمد روی آورده اند.
نوری ادامه می دهد: نبود قوانین حمایتی از جمله بیمه بیکاری و قطع بیمه درمانی ناشی از جا به جایی رفوگران از یک محل به علت اتمام کار در آنجا و رفتن به مکان دیگر برای کار جدید موانعی است که به بیکاری رفوگران دامن می زند.
بین رونق صادرات فرش دستباف و بازار داخلی این دست آفرینه اصیل ایرانی پیوند عجیبی وجود دارد به این معنی که هر چه صادرات فزونتر شود و رکورد حاکم بر این صعنت رخت بربندد کار و بار رفوگران نیز سکه می شود و عجیب اینکه پیشه رفوگری فقط محدود و منحصر به مرمت و ترمیم فرش های کهنه نمی شود، فرش های نو از هر نوع نیز نیاز به خدمات رفوگری دارد.
«دوگره زنی و ریشه زنی، چرم دوزی، دارکشی و سرنخ زنی» فرش های نو از جمله کارهایی است که تنها با هنر ناب رفوگر و ضرباهنگ انگشتان هنرمند او شدنی است خدماتی که بافندگان فرش نیز قادر به انجام آن نیستند.
پیشه رفوگری به عنوان یکی از زیربخش های صنعت فرش بافی، نه تنها از چالش ها و مسایل کلی حاکم بر این صنعت رنج می برد، که معضل های خاص خود را دارد.
پایین آمدن کیفیت، ورود، عرضه انبوه و بدون برنامه فرش ایرانی، رکود و کاهش صادرات، ظهور رقیبان جدید و پر تعداد و تسخیر بازارهای جهانی از سوی آنها از مهمترین مشکلات و چالش های صنعت فرش ایران به شمار می رود که این صنعت دستی را در کما فرو برده است.
به گفته فعالان و دست اندرکاران حوزه فرش، فرش های رقبای ایران با تقلید و بهره گیری از طرح های ایرانی و قیمت پایین نسبت به فرش های ایرانی سهم و جایگاه کشورمان در بازار فرش را در اختیار خود گرفته اند.
چنین وضعی گریبان رفوگران کشور را نیز گرفته رقبای خارجی رفوگرها با تقلید و کپی برداری از شیوه های مرمت ایران، فرش های قدیمی و نفیس را از جاهای مختلف جهان از آسیا گرفته تا اروپا و امریکا تحویل می گیرند و با ترمیم آنها، دستمزدهای کلان از تجار و فرش داران به جیب می زنند.
جان کلام اینکه شرایط کنونی بازارفرش ایران که روزگاری با اختلاف بر بام صادرات فرش جهان تکیه داده بود حال و روز رفوگران را تیره و آینده هنرمندان این پیشه را مبهم ساخته که چنانچه تدبیری و چاره ای در این مورد اندیشیده نشود دور نخواهد بود که جز نامی از رفوگری باقی نخواهد ماند.
هوا به طور کامل تاریک شده است؛ «عمو حسن» که کارش را تعطیل کرده به فکر نشسته است، انگار که به دور دست ها خیره شده و دارد رویا می بیند؛ رویایی شیرین رفوگری و روزی که این پیشه – هنر همانند سال های دور و نزدیک رونق داشته باشد.
گزارش: جلال اسکندری

انتهای پیام /*


فرهنگی


صنایع دستی


رفوگری


هنر