بَلبشوی جاری در شبکههای اجتماعی، تشخیص صدق و کذب برخی مطالب را برای حرفهایهای رسانه هم دشوار کرده چه برسد به مردم عادی؛ منتها گاهی اگر بعضی از مطالب، تکذیب هم نشوند، مشاهداتِ عینی هرکس، گواهِ صدق و کذب آنهاست مثل “تورم” که شهروندان برای احساسش، به آمار بانک مرکزی بینیازند. کافیست یک سطل ماست بخرند و قیمت را با سطل ماست ماهِ پیش، مقایسه کنند. از جملۀ این مطالب:”تهران، ششمین شهر پُراسترس جهان شناخته شد.”
■■■
فرض بفرمایید این تحقیق بیپایه است با منبع انتشارِ نامعتبر و کلّاً مندرآوردی.
حالا بیایید در اطرافمان چشمی بچرخانیم و گوشی تیز کنیم. حتی اگر ساکن تهران هم نباشیم و در روستایی آرام، سکونت داشته باشیم، از تاثیر مواردی که برشمرده خواهد شد، در امان نیستیم.
■ ترافیک و آلودگی هوا که صدافسوس، کاملا برای کلانشهرنشینها عادی شده و آبی است که صدها وَجَب از سَرِ همه گذشته و جزئی از زندگی است.
■ کدام صبحی است که شب شود و مردم صدها صدای بوق و حداقل یک تصادف یا یک دعوا در تَردّدهای شهری خود نبینند؟!
■ کیست که صابونِ وضعیت مراکز درمانی خصوصا دولتی به تَناش نخورده باشد؛ از یک نوبتگرفتن ساده تا درمانهای تخصصی و رسیدگیهای پزشکی؟! پول نداشته باشی، کُلاهت پسِ مَعرکه است.
■ کیست که وسیلۀ نقلیهاش برای رسیدن به مقصد، مترو باشد و در رفتوبرگشت، در ازدحام وحشتناک مردم در واگنها، آب هویج از او گرفته نشود؟!
■ چند درصد از اطرافیانتان را سراغ دارید که وام نگرفته باشند یا به هر دلیلی سر بُرج که میشود، سررسیدِ پراختِ قسط و بدهی آنها فرانرسد؟!
■ کدام خانوادهای است که در خود یا بستگانِ نزدیک، فردی را نداشته باشد درگیرِ افسردگی و استرس و پروندههای مالی-خانوادگی که یک پایش در مراکز مشاوره نباشد و پای دیگرش در دفاتر وکالت؟!
این مثالها را به این دلیل انتخاب کردم چون شاخصهای تحقیقِ مذکور در مورد پُراسترسترین شهرهای جهان، این موارد بوده است:
میزان ترافیک، حملونقل عمومی، درصد فضای سبز، وضعیت مالی شهروندان از جمله میزان بدهی، سلامت جسمی و روحی و مقدار ساعتهایی که نور خورشید در سال، در شهر وجود دارد. ضمنا مقام ششم تهران در شرایطی به دست آمده که پنج شهر از کشورهای عراق، افغانستان، نیجریه، سنگال و مصر، رتبههای قبل از ما را در اختیار دارند؛ البته شکر خدا!
■■■
مثالهای برشمرده، تازه آنها هستند که به چشم میآیند. مواردی که میشنویم و میخوانیم، دستِکمی که ندارند،هیچ،اغلب مهیبتر و استرسزاتر هم هستند.
■ بیعدالتیِ جاری در مواردی مثل پیداکردن یا حفظ شغل، پیشرفتهای اجتماعی و مالی، دسترسی به امکانات و… که فقط یکی از مظاهرش، انتصابهای بر پایۀ “ژن خوب” است و مصادیقی دارد الیماشاالله. البته “اگر” خبری شوند.
■ تصادفاتِ فوتیِ مکّرر جادهای که انگار دیگر عادی شده؛ وقتی بهراحتی آمار کشتههای فقط دو سانحۀ دختران دانشآموز هرمزگانی و اتوبوس سقوطکرده به دَرّۀ جاجرود را با تلفات دو توفان بیسابقه در ایالاتمتحده مقایسه میکنیم و نهایتا سری تکان میدهیم. البته اگر جوک نسازیم.
■ گولخوردن جماعتی در فارس برای گرفتن ویزای اقامت اروپا توسط وزیرامورخارجه قُلّابی. و چهبسیار از این دست کلاهبرداریها که کلاهبرداران، رِندتر از این حرفها هستند که خود را به جای دکتر ظریف جابزنند.با هویت رسمی، سرِ مردم تشنۀ مهاجرت را شیره میمالند و راستراست راه میروند. تازه اگر آژانس مسافرتی نداشته باشند.
■ خودکشیهایی که هر روز خبری میشوند و سرقتها و قتلهایی که به درجۀ تلخیِ ماجرای “آتنا”ها و “بنیتا”ها میرسند. تازه اگر پای هنرمندی در اتهام قتلها وسط نباشد.
■■■
ماندهام چرا مقام ششم شدهایم. یعنی در پنج شهر قبل از رتبۀ ما چه خبر است؟! ناشکری نمیکنم اما مضطرب و نگرانبودن در این شرایط، شگفتی ندارد. اگر کسی -البته در عین پویایی و فعالیت اجتماعی-، استرس نداشت، باید تعجب کرد و از او پرسید:”چجوری تونستی رفیق؟”
خبرآنلاین،محمدرضا یزدانپرست