دخترِ گمشده (Gone girl) که تا امروز آخرین ساختهی منتشرشدهی دیوید فینچر به حساب میآید، در سال ۲۰۱۴ به روی پردهی سینما رفت. مخاطبان جدی سینما که فینچر را با هفت، زودیاک و باشگاه مشتزنی دنبال میکردند، برای این فیلم ۶۱ میلیون دلاری سنگ تمام گذاشتند تا این فیلم بتواند حدود ۳۳۵ میلیون دلار از گیشه دشت کند. نگاه مثبت منتقدان را نیز میتوان از نامزد شدن فینچر برای کارگردانی دختر گمشده در گلدن گلوب دریافت؛ جایی که در نهایت این ریچارد لینکلیتر بود که با پسرانگی جایزه را تصاحب کرد.
تریلرهایی که با چاشنی نگاه روانشناسانه بتوانند اولا باورپذیر و ثانیاً جذاب باشند، اغلب به فیلمهای ماندگاری بدل میشوند و دختر گمشده از جملهی آنهاست. فیلمی که فینچر آن را ساخته باشد، امتیازش در آیامدیبی ۸.۱ و در راتن تومیتوز ۸۷ از ۱۰۰ از بیش از ۳۵۰ نقد باشد، دیدنی است. جیلین فلین برای فیلمنامهی این فیلم علیرغم کسب جوایز بسیاری از انجمنهای منتقدان در آمریکا و نامزدی در گلدن گلوب، از کسب این جایزه بازماند تا کلکسیون ناکامیهای این فیلم را در هفتادودومین گلدن گلوب کامل کرده باشد.
نیک و ایمی پنج سال است که زندگی مشترک خود را آغاز کردهاند؛ درست صبح روز پنجمین سالگرد این ازدواج، ایمی ناپدید میشود. با گذشت زمان و حضور رسانهها و پلیس، متوجه مشکلاتی که این زوج، اندکی پس از ازدواج داشتهاند، میشویم. اگر همهی ماجرا همین بود و در پایان با پیدا شدن جسد ایمی فیلم تمام میشد قطعاً منتقدان آن را یکی از بهترینهای کارنامهی فینچر نمیدانستند. در نیمهی فیلم متوجه میشویم که ایمی زنده است و به خاطر مشکلاتی که با همسرش داشته تصمیم گرفته طوری وانمود کند که به دست او به قتل رسیده و اینجاست که تریلر با روانشناسی مخلوط شده، خالقِ سرگذشت عجیب بنجامین باتن بار دیگر هنرنمایی میکند. حتی اگر پایان فیلم را لو بدهم که نیک و ایمی سرانجام تصمیم میگیرند به زندگی مشترک خود ادامه دهند، هیچ چیزی از فیلم را لو ندادهام. تنها با دیدن این فیلم است که می توان هم لذت برد و هم به فکر فرو رفت و در نهایت از درون متلاشی شد.
آقای کارگردان میتوانند از موسیقی، ضرباهنگ فیلم و کمدیهای سیاهی که در لابهلای صحنهها گنجانده، استفاده کند تا مثل همیشه تماشاگران بر پردهی نقرهای شاهد یک فیلم جذّاب، مهیّج و البته عمیق باشند. فینچر میتواند با ترکیبی از رسانههای دیوانهکننده، رمز و راز، هیجان و اندکی روانشانسی شخصیت، ما را ۱۴۹ دقیقه همراه و در یک بُهت به حال خود رها کند.
بن افلک شاید بتمن خوبی نباشد اما اینبار یک شوهر بد را خوب بازی کرده و بیتفاوتی در بازی او کاملاً با فضای فیلم و فیلمنامه هماهنگ است. رزاماند پایک برای بازی نقش ایمی راه سختتری داشته امّا او هم میتواند از همان سکانس افتتاحیه که همان اختتامیه است با یک نگاه هر آنچه را که لازم است، به مخاطب منتقل کند. از بازی خوب بازیگران مکمل هم نمیشود گذشت؛ خصوصاً کری کن در نقش خواهر نیک که به سختی میتوان جایگزینی برای بازی این نقش پیدا کرد.
دختر گمشده تاثیرگذار است، چون اولا بلد است داستان بگوید و ثانیا داستانی میگوید که لایههای فراوانی دارد. فیلم از طرفی به تأثیر رسانهها در جامعه طعنه میزند که به راحتی میتوانند واقعیت را دگرگون سازند به گونهای که دیگر هیچ کس راستش را باور نکند و از طرف دیگر اقتصاد خانواده را زمینهساز بروز اختلافات عمیق و ریشهدار میداند و در پایان، نوع مدل تربیتی ایمی توسط پدر و مادرش است که او را به چیزی که هست تبدیل میکند. این فیلم زنگ خطری است که باید هر روز در گوش زنوشوهرها به صدا درآید تا به آنچه تا آن لحظه در زندگی مشترکشان گذشته نگاهی داشته باشند. دو خط موازی با اندک زاویهای در ابتدای مسیر، در انتهای راه کیلومترها از هم فاصله دارند. نیک و ایمی اگرچه در کنار هم خواهند بود و تولد کودکشان را جشن خواهند گرفت، اما دیگر هیچ نشانی از یک زوج در آنها نیست. نیک و ایمی هر دو قربانی و در عین حال مقصرند که در جامعهی اطرافشان تنها میمانند، حتّی اگر در کنار دیگران باشند.