تا همین دیروز شاید مانند خیلی از شما ، تصور نادرستی از گُرگ داشتم. چربش صفات بدش را بر صفات خوبش بیشترمی دانستم.
مثل آن استاد برجسته که در اغلب سخنرانی هایش از واژه انسان های گرگ صفت استفاده می کند و آدم بدهای داستانش را گرگ صفت می نامد.
دیروز اما با مطالعه مطلب ترجمه شده ای درباره گرگ ها ذهنیتم نسبت به این موجود عجیب و غریب عوض شد. لااقل فهمیدم بعضی صفات گرگ ها از بعضی انسان ها والاتر است. مثلا درباره این یکی صفت گرگ ها بدانید که آنها هنگامی که جفت خود را پیدا می کنند تا زمان مرگ با هم می مانند و به هیچ وجه به هم خیانت نمی کنند؛برخلاف بعضی ما انسان ها! یا این که گرگها یک نوع پیوند اجتماعی قوی دارند به طوری که برای دفاع از خانواده و جفتشان تا پای جان خود پیش می روند و جان خود را به خطر می اندازند!
یا مثلا وقتی موفق به شکاری بزرگ می شوند صدایشان را بلند می کنند و زوزه کشان یارنشان از دوردست ها فرا می خوانند تا صرف غذا بصورت مشترک انجام شود. البته باید گفت که در داستان یوسف هم گرگ حیوان با حرمت و با فهم به تصویر کشیده شده است.
با این اوصاف کاش بعضی مواقع گرگ صفت باشیم؛ نباشیم؟!