سنگفرش و بازارچهای شلوغ؛ همهمه مشتریان و فروشندگان؛ عمارتهای نسبتاً قدیمی و کوچههای کمعرضِ پُررفتوآمد. مغازهها تقریباً خالی از مشتریاند و در عوض، بازار کاسبانِ غیررسمیِ ایستاده یا نشسته در پیادهرو داغ است. گاهی به مدد لحنی پرسشگرانه خطاب به رهگذران، تنها با یک کلمه، کاربستی تبلیغاتی برای خود میسازند: «دارو؟»
اسماعیل ناصری:
روزنامه توریسم نوشت:در ناصرخسرو هرچه جلوتر میروم، این صحنهها در صورتهایی جدید بیشتر جلوی چشمم میآیند؛ هر بار با جلوهای متفاوت از موارد قبلی. در محور جنوب به شمال خیابان، جستوجوگرانه قوه بیناییام را به عمارتهای قدیمی و معماریهای چشمنوازشان میسپارم. به هتل امیرکبیر که میرسم، آماده میشوم برای رویاروشدن با سردر مکانی تاریخی که مقصد سفر درونشهریام در این صبح آبانماه است.
بله، اینجا یکی از مهمترین مراکز آموزشی تاریخ معاصر است: دارالفنون. آموزشگاهی که اگرچه بر حسبِ سنتِ مَدرِسی نام مدرسه بر آن نهادند و هنوز به «مدرسه دارالفنون» از آن یاد میشود اما بهنوعی مرکز آموزش عالی و دانشگاه به معنای معاصر کلمه است و از آن به نخستین دانشگاه تاریخ مدرن ایران نام میبرند.
■ یکونیم سده عقب مینشینیم
وقتی شمایل قجری دارالفنون را در کنار نام مؤسس آن، میرزا تقیخان امیرکبیر، صدراعظم ناصرالدینشاه قاجار قرار میدهم، ذهنم به طرفهالعینی مسیر تاریخ را برعکس میپیماید و سر از یکونیم قرن پیش از امروز درمیآورد. عمارت به سال ۱۲۳۰ هجری خورشیدی در دوره قاجار ساخته شده و از آثار دوره ناصرالدینشاهی محسوب میشود. وقایع و رویدادهای تاریخی تمام این نزدیک به دو سده از ذهنت عبور میکند. روزهایی را تجسم میکنم که محصلان دوره ناصرالدینشاه با لباسهایی که در زمان خودشان نشان از حدی از برخورداری و تمول نسبی و البته طبقه متوسط به بالای خانوادههایشان بود، سر کلاس حاضر میشدند تا علوم و فنون جدید را در آموزشگاهی جدیدتر تلمذ کنند.
■ سودای آموزش عالی و غیبت مؤسس در افتتاحیه
آوردهاند که میرزا تقیخان امیرکبیر به دنبال سفری که در مقام صدراعظم حکومت ایران به روسیه داشت، ملتفتِ جای خالی یک مرکز آموزش عالی در ایران شد و به صرافت تلاش برای ایجاد چنین مرکزی در تهران افتاد. با اینهمه و علیرغم اینکه نام دارالفنون با نام امیرکبیر در تاریخ ایران و نیز در ذهن و زبان هر ایرانی گره خورده است، او هرگز افتتاح آن را ندید؛ چراکه دست جبار روزگار مانع از آن شد که او زمینه استقبال شکوهمند نخستین گروه از اساتید مدعو را که از کشور اتریش به ایران آمده بودند، فراهم کند و خود نیز شاهد افتتاح دارالفنون باشد؛ چراکه وقتی گروه اساتید فرنگی به سرپرستی دکتر یاکوب ادوارد پولاک به تهران رسیدند، دو روز از دستگیری و تبعید امیرکبیر از تهران گذشته بود. اساتید جملگی از شخصیتهای آکادمیک زمانه خود بودند و وجههای بینالمللی داشتند و تنها به اعتبار امیرکبیر و پیرو رایزنیهای او پذیرفته بودند به سرزمین کهن ایران سفر کنند؛ غافل از اینکه در غیاب صدراعظمی که آنها را به منظور سفری علمی به ایران دعوت کرده بود، با استقبالی سرد روبهرو خواهند شد که نشان از بیمیلی حاکمیت وقت به حضورشان در ایران و اساساً هرگونه فعالیت علمی و دانشگاهی داشت. این بیمیلی را اساتید اتریشی به گواهی تاریخ با عباراتی چون «کارشکنیهای درباریان بهویژه دسیسههای مادر شاه که از مخالفان سرسخت امیرکبیر بود» توصیف کردهاند. روایت اساتید فرنگی نشان میدهد که آنها خود بر دوگانگی حاکمیت و نوسان تصمیمگیریها در ایران میان آزاداندیشی و جزماندیشی در آن روزگار آگاه بودهاند.
■ سعی نافرجام شاه در مصادره ایده دارالفنون
سر آخر اینکه ایده تأسیس آموزشگاه عالی دارالفنون که تماماً متعلق به امیرکبیر بود، توسط ناصرالدینشاه قاجار مصادره شد و چند روز پیش از قتل امیرکبیر با حضور جمعی از ایرانیان و خارجیها به دست شاه زمانه افتتاح شد تا همچون بسیاری از تجربههای مشابه تاریخی، حاکم درصدد جعل تاریخ برآید. فارغ از اینکه از قضاوت تاریخ گریزی نیست و این حقیقت اجتنابناپذیر فراتر از اراده شاهان و سلطهگران تاریخ است. این مدعا را چه گواهی بهتر از همین دارالفنون که یادآور بلامنازع دغدغه اصلاحگرانه و عالمپرورانه تنها یک نفر است: میرزاتقیخان امیرکبیر و لاغیر.
■ کتابهای جوانی اجداد
در ورودی مدرسه، چیزی که نظرم را جلب میکند، کتابها و جرایدی است متعلق به دهههای پایانی سده گذشته خورشیدی یا دهههای آغازین سده حاضر که در قفسه شیشهای چندمرتبهای در معرض دید قرار گرفته است؛ کتابهایی که زمانی در این مدرسه تدریس میشدهاند و جرایدی که حاوی تولیدات فرهنگی و علمی زمانه خود بودهاند. از عناوین این کتابها و جراید میتوان به تجارت، قضا و شهادت به تألیف حاجمیرزا حسنخان محتشمالسلطنه، منتخب کلیله و دمنه برای دبیرستانها اثر عبدالعظیم قریب، آموزش و پرورش (مجله رسمی وزارت فرهنگ، سال بیستوچهارم انتشار، 1329) و… اشاره کرد.
■ باز هم غیاب راهنما
در سمت راست این قفسه، اتاق حراست واقع شده است. از آقایی که در آن پشت میز و یک استکان چای نشسته، پرسشهایی در مورد دارالفنون دارم. تا جایی که در حیطه اطلاعات عمومیاش میگنجد، پاسخم را میدهد، مثلاً اینکه این مکان در حال حاضر زیر نظر رسمی آموزش و پرورش است و به لحاظ جنبه میراثی با سازمان میراثفرهنگی و از نظر موقعیت شهری با شهرداری هم در ارتباط است. پرسشهای جزئیترم را میگذارم که از راهنمای این مکان تاریخی بپرسم. سراغش را از اتاق حراست میگیرم. پاسخش کوتاه است: «بازنشسته شده.» میآیم چیزی بپرسم که خودش ادامه میدهد: «هنوز کسی جایش نیامده.»
■ شرححال فارغالتحصیلان شهیر دارالفنون
اولین اتاقِ بعد از ورودی عمارت، مربوط به عکسها و شرححال مفاخر و مشاهیری است که در این مدرسه درس خواندهاند. از نویسندگان و شاعران و چهرههای فرهنگی تا چهرههای سیاسی و انقلاب که البته بعضی از آنها توأمان دست بهکار هر دو حوزه فرهنگ و سیاست بودهاند. بههرحال از آنها میتوان به کمالالملک، محمدعلی فروغی، پرویز ناتل خانلری، جلال آلاحمد، مهدی بازرگان، سیدمحمدحسین شهریار، محمد معین، سیاوش کسرایی، بهرام بیضایی، فریدون آدمیت، یدالله سحابی، کریم سنجابی، مهدی چمران، داریوش آشوری و… اشاره کرد.
■ ما نمیمانیم و عکس میماند
کمی جلوتر، دو راهروی مدرسه یکدیگر را قطع میکنند. در ابتدای یکی از راهروها روی دیوار سمت چپ راهرو، عکس سیاهوسفید از فارغالتحصیلان مدرسه به سال 1305 خورشیدی خودنمایی میکند. در چهار ردیف پشت هم ایستادهاند. جز دو جوان معمم به عمامههای سفیدرنگ، مابقی کلاه پهلوی به سر دارند. در عکس سیاهوسفید دیگری که قدیمیتر از عکس اول است، دسته موسیقی قاجار دیده میشود. بعد هم فارغالتحصیلان دندانپزشکی را میبینی که در عکس سوم به سال 1329 گرد هم آمدهاند. عکسها هر بینندهای را که سر سوزنی ذوق فرهنگی و تاریخی داشته باشد، مجذوب میکند. کسانی که شاید نوادگان و نتایجشان امروز در تهران یا هر شهر دیگری روزگار میگذرانند و خود به خاک، خاک پذیرنده بازگشتهاند. عکسها در سکوت و سکونشان حرفهای ناگفته بسیار دارند؛ عکسهایی که بیش از سوژههایشان ماندگارند. به گواه این بیت موردعلاقه عکاسان که «ما نمیمانیم و عکس میماند/ کار دنیا همیشه برعکس است.»
■ خانه معلمان و پرسشهای بیپاسخ
از دیگر بخشهای این مکان دیدنی «خانه معلمان» است که در آن شرححال معلمان نامآشنای تاریخ معاصر ذیل عکسشان آمده است. ممکن است برای بازدیدکننده پرسشی پیش آید مبنیبر اینکه این معلمان آیا جملگی محصلان دارالفنون هم بودهاند یا صرفاً از این مکان مورد بازدید برای معرفی آنها استفاده شده است؟ چراکه هیچ اشارهای به تحصیل آنها در این مدرسه نشده است. راهنمایی که میباید به این پرسشها پاسخ دهد، باز هم جای خالی خود را به رخ میکشد. در این اتاق عکس معلمان مشهور تاریخ معاصر ایران را میبینی؛ از شهدایی چون بهشتی، مطهری، باهنر، رجایی و شریعتی گرفته تا نیما یوشیج، بهمنبیگی، جبار باغچهبان و… . اتاق بعدی تحت عنوان «خانه وزرای آموزش و پرورش» به معرفی وزرای تاریخ ایران بعد از انقلاب میپردازد؛ از پرویز ناتل خانلری و علیاکبر سیاسی تا رجایی، باهنر، حسین مظفر، مرتضی حاجی، دانش آشتیانی و دیگران.
■ نوای بیمسمای موسیقی پاپ در فضای قجری
موسیقی بیمسما و بیربطی که هیچ تناسبی با فضای تاریخی و قجری دارالفنون ندارد، جلوه سمعی نامطلوبی است که با حسوحال و فضای مدرسه به غایت در تناقض است. چطور و با چه استدلالی میتوان در فضایی که از در و دیوارش نوستالژی و ایرانیت قجری میبارد، قطعات پاپ با صدای محمد اصفهانی را پخش کرد. توان این قطعات که نسبتی با فضای تاریخی دارالفنون ندارند، تا اندازهای است که برای حفظ حس بصری بهدستآمده از حضور در آن فضا، باید دنبال راهی برای نشنیدن موسیقی در حال پخش باشی. در اتاقی دیگر که «خانه کتاب درسی» نام دارد، کتابهای درسی ادوار مختلف آموزشی برای بازدید گذاشته شده است. پیک نوجوان، منتشرشده در بهمنماه 1354 با بهای روی جلد 4 ریال، پیک کودک انتشاریافته در بهمن 1353 با قیمت روی جلد 2 ریال، حساب و هندسه سال 1349، بهداشت سال دوم دبیرستان برای رشتههای اقتصاد اجتماعی و فرهنگ و ادب که در سال 1359 منتشر شده، علوم تجربی سال اول راهنمایی به سال 1361، پرینت متن درس «دهقان فداکار» و… از محتویات این اتاق است. قطعه پاپ محمد اصفهانی، کماکان به ناهمنوایی خود با فضای موجود مصرانه ادامه میدهد. با متن ترانهای از این قرار که «همت کن و یاری کن، بگذار/ تا مهربونی را بیاموزم.»
■ کتیبههایی از حکمت و ادب فارسی و…
وسط محوطه باز مدرسه، حوض آبیرنگ چشمنوازی دیده میشود. انگار حوض مرکز شکل مدوری است که قطرهای عمارت دایرهگون مدرسه در نقطه مرکزی آن یکدیگر را قطع میکنند. بالای دیوار اتاقها در ضلع بیرونی و رو به حیاط، کتیبههایی در زمینه آبیرنگ دیده میشود مزین به قطعات نثر یا نظمی از ادب فارسی. حین دورزدن در حیاط دارالفنون که قرار است بخش نهایی گشتوگذارم در این مکان دیدنی و تاریخساز باشد، همزمان با دیدن این قطعات منثور و منظوم، موسیقی هم قطع میشود. نفس راحتی میکشم. شروع به خواندن قطعات میکنم؛ محظوظ از آنهمه حکمت و ادبیت و گاهی شعریت. دوست دارم بپرسم که این کتیبهها در چه دورهای بر دیوار نقش بستهاند. جای خالی راهنما باز هم خودنمایی میکند.
راه میافتم سمت خروجی. چشمم از روی این مصرع سعدی که «اول اندیشه وانگهی گفتار» میرسد به عبارتی از اردشیر بابکان که همپوشان با موضوع تعلیم و تربیت هم هست: «هر چیز به خرد نیازمند است و خرد به آزمون.» هنوز چشم برنداشتهام از این عبارت بامسما که صدای خواننده پاپ بار دیگر وصله ناجور این حسوحال میشود. در زمینه صدای محمد اصفهانی از راهرو به طرف خیابان ناصرخسرو عبور میکنم.
دقایقی بعد، کاملاً از دارالفنون دور شدهام اما صدایی کماکان توی گوشم میخواند: «آیینهای همسایه کاری کن… .»