اخبار گردشگری

باغ بی فصل؛پرسه در تنها باغ سنگی ایران

باغ درویش خان، فصل ندارد. نه بهار، نه تابستان، نه پاییز و نه زمستان، اما درخت‌هایش همیشه بار دارند، شاخه‌هایشان همیشه سنگین است، بی‌آن که نهری از میانشان بگذرد، بی‌آن که برگی داشته باشند، بی‌آن که میوه‌های رسیده‌شان از شاخه‌ها پایین بریزند.

باغ درویش خان دیوار ندارد. باغبانش دل نگران نبوده که شاید غریبه ای از راه برسد و میوه های باغش را بچیند و در این سال ها غریبه ای هم طمع نکرده برای چیدن میوه‌هایش، چرا که میوه‌های باغ پیرمرد، قلوه سنگ‌ها بزرگ و سنگین است.

در میان دشت های اطراف سیرجان، باغی وجود دارد که همه فصل های سال میوه دارد و وزن میوه های آن گاهی به بیش از ۱۰ کیلوگرم می‌رسد! اینجا اثری ماندگار و منحصر بفرد وجود دارد که هر بیننده ای را به تماشا فرا می‌خواند.

«درویش خان» هر وقت از چیزی ناراحت می‌شد، می‌رفت کنار درخت‌هایش و با آنها درد دل می‌کرد و وقتی هم خوشحال بود، در باغش می‌رقصید و از خدا تشکر می‌کرد و با انگشت به آسمان اشاره می‌کرد یا سجده می‌کرد.

منطقه کویر، شاید زمانی که در یکی از روزهای سال ۱۳۴۰ «درویش خان گنگ اسفندیارپور» به نشانه اعتراض به از دست دادن زمین‌هایش در کشاکش ماجرای اصلاحات ارضی، درخت‌های خشک شده باغش را با سنگ و کلوخ تزیین کرد، هرگز فکر نمی‌کرد روزی این باغ جزو جاذبه‌های گردشگردی استان کرمان محسوب شود.

‌حدود ۳۰ کیلومتر که از سیرجان به سمت بافت حرکت کنیم، به روستایی می‌رسیم به نام بلورد.، درنزدیکی این روستا باغی قراردارد بدون حصار و دیوار. اینجا اثری از سبزی و بوته نیست، بوته‌های خشک خار و جاز، چهره باغ را به جای سبز‌، سیاه نشان می‌دهند، باغی پر از درختان خشک شده که باغبان خوش ذوقش، آنها را با سنگ‌ها‌، طناب‌ها‌، عروسک‌های کهنه و هر آنچه که در آن حوالی ممکن است یافت شود، تزیین کرده است و سنگ‌های آویزان شده به درختان ‌در عین بی‌نظمی، مرتبند و جلب توجه می‌کنند.

این باغ، اثری هنری است که پشت دیوارهای گالری محصور نشده و هر کس به دهستان بلورد سیرجان برود، می‌تواند به آنجا هم سری بزند و هنر دست درویش خان را از نزدیک ببیند.

جاذبه‌ای برای تمام فصول: باغ سنگی، مجسمه‌های شنی و یخی و حصیری و خیلی از آثار هنری خلاقانه دیگری که در سراسر دنیا ساخته می‌شوند و شاید حتی هزینه زیادی برای ساخت‌شان صرف نشده باشد، می‌توانند هزاران گردشگر را هر سال به خود جذب کنند و گاهی حتی برای آنها از آثار تاریخی چند هزارساله هم سرگرم کننده‌تر باشند.

گرچه این نوع آثار در کشورهای دیگری که مسأله جذب گردشگران را جدی گرفته‌اند، زیاد دیده می‌شود و هر روز هم شمارشان افزایش می‌یابد، در کشور ما، اما تعدادشان بسیار اندک است و کمتر به آنها توجه می‌شود و هنوز هنرمندان ترجیح می‌دهند آثارشان را در نمایشگاه‌ها و گالری‌ها محصور کنند.

فکر نکنید که ساختن باغ سنگی درویش خان، بی‌حساب و کتاب بوده؛ تقریباً بیشتر سنگ‌ها داستانی دارند. مثلاً می‌گویند که هر وقت اتفاق مهمی در زندگی او می‌افتاد، سنگی به درخت‌ها آویزان می‌کرد.
اهالی یادشان هست که وقتی نوه درویش خان به سربازی رفت، سنگِ گِردی به درختی آویزان کرد که شبیه یک کله تراشیده شده بود! درباره سوراخ سنگ‌ها که طناب‌ها و سیم‌ها از آنها رد شده و سنگ‌ها را به درخت‌ها آویزان کرده است هم داستان هایی را نقل کرده‌اند.

بعضی‌ها می‌گویند که درویش خان خودش آنها را سوراخ می‌کرد، چون اهالی آشنا به منطقه، سنگ سوراخ دار در کوه ندیده‌اند، آن هم سوراخ‌هایی به این بزرگی که بشود طناب و سیم از آنها رد کرد. درویش خان، سرانجام فروردین۸۶ در ۹۰ سالگی درگذشت و در همان باغ سنگی‌اش دفن شد. می‌گویند بعد از مرگ درویش خان، یکی از درخت‌ها به زمین افتاد و آنقدر سنگین بود که چند نفر کمک کردند تا دوباره سر پا شود، کاری که او خودش به تنهایی انجام می‌داد.

رازِ سر به مُهرِ باغ سنگی: تعدادی از درختان در آستانه فرو افتادن است و تعدادی از سنگ‌های آویزان به درختان، بر زمین ریخته‌اند. میوه‌های درختان این باغ آنچنان بزرگ هستند که یک مرد تنومند به سادگی نمی‌تواند آنها را جمع آوری کند. تمام سنگ‌هایی که به درختان متصل شده‌اند، به طرز ماهرانه‌ای سوراخ شده‌اند، اما اینکه دلیل اصلی ایجاد این باغ چه بوده است، حکایت‌های مختلفی دارد، که به دلیل کر و لال بودن درویش خان، هیچوقت راز احداث این باغ مشخص نشده است.

می‌گویند درویش خان فردای همان شب که خواب ساختن باغ را می‌بیند، برای چراندن گوسفندانش به بیابان می‌رود که متوجه می‌شود چیزی از آسمان به زمین افتاد. نزدیک می‌رود و می‌بیند که شهاب سنگی بزرگ است. درویش خان می‌خواسته سنگ را لمس کند، اما سنگ خیلی داغ بوده و تا سرد شدن شهاب سنگ صبر می‌کند و بعد آن را با خودش به خانه می‌آورد‌.

می‌گویند درویش‌خان ابتدا تنه درختان باغ خشک شده‌اش را از خاک بیرون می‌آورد و بعد به محل احداث باغ سنگی منتقل می‌کند و در نهایت به گفته روستاییان، گودالی به عمق یک متر حفر‌ و تنه درخت را در آن استوار می‌کرده است. برای تهیه سیم برای اتصال سنگ‌ها به تنه درختان نیز لاستیک‌های فرسوده خودروها را جمع‌آوری می‌کرده و آتش می‌زده و بعد، سیم درون آن را خارج می‌کرده است.

وقتی «درویش‌خان» دستخوش اصلاحات ارضی شد، حالت طبیعی خود را از دست داد، چون درویش‌خان به نشانه‌ی اعتراض و در واقع به‌خاطر رنجی که از این اتفاق کشیده بود، درخت‌های باغش را که دیگر خشک شده بودند، در جای دیگری کاشت و سنگ‌هایی را از کوه‌های اطراف جمع کرد و به‌عنوان میوه‌ی درختانش از آن‌ها آویزان کرد.

سرگذشت میوه‌های سنگی: احداث باغ سنگی باعث شد که اهالی منطقه، درویش خان را مجنون بدانند و کر و لال بودن او نیز بر این شایعه افزود و باعث شد که کنجکاوی و اشتیاق مردم برای کشف این ماجرا برانگیخته شود. پسر درویش خان با بیان این‌که مشابه این باغ در کشور مکزیک نیز وجود دارد، می‌گوید: باغی به نام «جزیره‌ عروسک‌ها» در مکزیک وجود دارد که توسط مردی به نام «دون ژولیان سانتانا» ساخته شده‌ است. سانتانا، مرد گوشه‌نشینی است که دنیا و خانواده‌اش را ترک کرد و ۵۰ سال از عمرش را صرف ساختن یک باغ وحشتناک کرد، اما شکل میوه‌های باغ درویش خان تفاوت بسیاری با یکدیگر دارند. درویش خان علاوه بر سنگ، چیزهای دیگر هم به تنه درختان آویزان می‌کرد؛ مثل سر گوسفندانی را که گرگ می‌درید یا گرگ‌هایی را که خودش می‌کشت، چون زبان نداشت تا از ضرر و زیان ناشی از مردن گوسفندان با کسی صحبت کند، پس با این روش با مردم درد دل می‌کرد‌.

وداع با دنیای سنگی: مزار درویش خان هم همین‌جاست. پس از ۹۰ سال تلاش و زحمت، درویش خان با دنیای سنگی‌اش وداع می‌کند و در کنار درختانش جان می‌بازد و همانجا نیز دفن می‌شود، اما پس از درویش خان، دیگر کسی به فکر سامان دادن به باغ خان نبوده است‌.

درویش خان بعضی از عروسک‌های کهنه را از زباله‌دانی‌های شهر جمع می‌کرد و آن‌ها را از درخت آویزان می‌کرد. بازدیدکنندگان هم از دیدن عروسک‌های آویزان از درخت‌ها وحشت می‌کردند، چون بسیار ترسناک بود.
این شعر هم روی سنگ قبر درویش خان نوشته شده در باغ سنگی:
رهروی درد آشنا دیدم که هستی باخته!
بعد از رنج و محنت، باغ سنگی ساخته!
باغ سنگی را دگر ظالم نمی‌گیرد از او