اخبار گردشگری

کلیدر، روستایی کوچک در دل یک رُمان بزرگ

 در سفر به روستای کلیدر، گویی در بطن رُمان کلیدر زندگی کردیم، همان لحظه‌های ناب گردشگری ادبی که تا دل و جانمان نفوذ کرد

روزنانه توریسم نوشت:این روزها، کلیدرِ کهنسال در سایه بی مهری‌ها و ناآشنایی گردشگران، حال و هوای روزهای جوانی را از دست داده و غربتی عظیم در عمق چشمانش موج می‌زند

 کلیدر؛ روستایی جاودانه و تاریخی، روستایی در دل داستان، روستایی با گنجینه‌های هزاران ساله که در لابلای صفحات تاریخ خراسان گمشده است و این روزها، کلیدر کهنسال در سایه بی‌مهری‌ها و ناآشنایی گردشگران، حال و هوای روزهای جوانی را از دست داده و غربتی عظیم درعمق چشمانش موج می‌زند.

تقریباً تمامی اهالی هنر و ادبیات ایران، بویژه کسانی که ادبیات معاصر را دنبال می‌کنند، با نام کتاب مشهور «کلیدر» اثر محمود دولت آبادی آشنا هستند. برای بسیاری از مردم ایران، نام عجیب این کتاب همواره مورد پرسش قرار داشته و شاید کمتر کسی بداند که نام این رمان، از روستایی در شمال شرق ایران گرفته شده است.

کلیدر، روستایی است در بخش «سرولایت» شهرستان نیشابور که با قرار گرفتن در منطقه‌ای کوهستانی، آب و هوای خنک و معتدلی دارد. طبیعت و پوشش گیاهی کلیدر، بسیار زیبا و مطبوع است. کوه‌های بلند اطراف کلیدر که بخشی از رشته کوه بینالود است، چشمه‌های بسیاری را در منطقه کلیدر سیراب می‌کند که بر جاذبه‌ و زیبایی آن می‌افزاید.

دهها گونه جانور، از پلنگ و گراز گرفته تا شغال و گرگ و روباه، در این ناحیه زندگی می‌کنند. در کنار زیبایی‌های طبیعی، این روستا سابقه تاریخی هم دارد. در پژوهش‌های انجام شده روی نام کلیدر، گروهی بر این باورند که کلیدر، واژه‌ای پهلوی است که از دو بخش «کلی» به معنای محکم و «در» به‌معنای قلعه تشکیل شده است.
شاید معروف‌ترین بنای این روستا را بتوان گنبدی تاریخی به نام گنبد کلیدر نام برد. این بنا، از تخته سنگ‌های صاف ساخته شده و گنبدی کم ارتفاع دارد.

از دیگر بناهای تاریخی این روستا، می‌توان به قلعه کهنه، از سده چهارم تا سده هشتم هجری، غار قلعه حاجی مربوطه به دوره صفوی و حمام نادری، بازمانده از دوره افشاریان اشاره کرد. تپه قلعه کهنه، تپه‌ای تاریخی است که بررسی سفال‌های قدیمی نشان می‌دهد تاریخ آن به سده هفتم تا یازدهم هجری برمی‌گردد. قلعه حاجی هم یکی دیگر از آثار تاریخی این منطقه است که در شمال روستا و رو به روی تپه قلعه کهنه قرار دارد.
 روستای سبز: در کلیدر به سبب وجود باغ‌های فراوان و زمین‌های حاصلخیز، هم باغداری و هم کشاورزی، بسیار رونق دارد و محصولات باغی محدود به چند میوه خاص نمی‌شود، بلکه در همه ماه‌های بهار و تابستان، در کلیدر انواع میوه‌ها به صورت گسترده به عمل می‌آید.

روزگار طلایی کلیدر: کلیدر با این که تقریباً در همه دوره‌ها، از آبادی‌های مهم، تأثیرگذار و سرشناس بوده است، اما به نظر می‌رسد دوران شکوه و افتخار آن، قرون هفتم و هشتم هجری بوده است، چنانکه شهاب الدین عبدالله خوافی، تاریخ نویس دوره تیموری در کتاب «تاریخ حافظ ابرو»، روایتگر شکوهمندی کلیدر در طول قرون و اعصار گذشته است و نشان می‌دهد که این روستای کوچک، در گذشته تا چه میزان از وسعت و افتخار برخوردار بوده است.

 در جستجوی «گل محمد»: سفرمان را آغاز می‌کنیم، هدف سفر ما انطباق واقعیت با روایت‌های رُمان نیست، باید بگوییم که ما بیشتر در پی یافتن لوکیشن‌های اتفاق‌های رُمان هستیم تا خود واقعیت.
ابتدا به روستای هاشم آباد می‌رویم. در کتاب کلیدر، به حضور گل محمد در این روستا اشاره شده است. طبق معمول، سراغ پیرمردان را گرفتیم و سرانجام، زیر سایه یک بید، سه پیرمرد نازنین، هر کدام بخشی از حکایت «گل محمد» را برایمان روایت کردند و خاطراتی از او را به یاد آوردند. عصر همان روز، در روستای «علی آباد کالخونی» مهمان پیرمردی صاحبدل شدیم و او نیز برای ما داستان‌هایی از گل محمد را روایت کرد. بعدا ز ترک «علی آباد کالخونی»، به روستای «زعفرانی» می‌رویم و از کاروانسرای روستای زعفرانی هم دیدن کردیم. روزگاری مردمان این روستا بهترین آب نوشیدنی را از داخل همین آب انبار تهیه می‌کردند.

یکی از اهالی روستا، ما را به قبرستان می‌برد تا مزار خان محمد، برادر گل محمد و قاتل او را نشانمان دهد. «خان محمد» در ماجرای قتل برادر، زنده می‌ماند و از قاتل او، یعنی علی اکبر اربابی انتقام می‌گیرد.

 در راه کلیدر: مقصد بعدی، روستای کلیدر است. کلیدر روستایی است متعلق به نیشابور. بد نیست بدانید که علاوه بر کلیدر، روستای دیگری وجود دارد به نام سنگ کلیدر و آن هم متعلق به نیشابور. به نقشه که نگاه کنید، نام روستای سنگ کلیدر را پیدا نمی‌کنید. نام این روستا در نقشه، دهنه نام دارد. درواقع و به قول محلی‌ها، اسم کامل این روستا، دهنه سنگ کلیدر است. جالب این است که اصلاً در کلیدر که نام رُمان «دولت آبادی» است، هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد و این روستای سنگ کلیدر است که محل وقوع اتفاقات واقعی و اتفاقاتی است که در رُمان به آنها اشاره شده است. جالب‌تر اینکه نام روستای سنگ کلیدر در رمان، قلعه چمن است. در رابطه با خود روستای کلیدر شاید این موضوع جالب توجه باشد که در ابتدای رُمان، مارال از همین روستا به سمت سبزوار می‌رود تا پدر و نامزدش را در زندان ملاقات کند.

روستای کلیدر، روستای زیبایی است. آب دارد و باغات فراوان. مردمانش در روزی که ما به سراغشان رفتیم، مشغول خشک کردن سردرختی‌ها بر روی پشت بام‌هایشان بودند.

 پای دیوار سرنوشت: کلیدر را که ترک کردیم از راه سلطان آباد به سمت سبزوار راهی شدیم. روزگاری پیش از این، این بنای مخروبه، قهوه‌خانه‌ای بوده که از مسافران راه سبزوار – قوچان پذیرایی می‌کرد و اقامت شبانه مسافران را تدارک می‌دید. پیرمردی در همین قهوه‌خانه از قول پدرش برایمان تعریف کرد که یک روز گل محمد و یارانش در اینجا نشسته و مشغول خوردن انگور بودند. احتمالاً قهوه‌خانه‌ای که در رُمان کلیدر «در مسیر سبزوار – سلطان آباد» به آن اشاره شده، همین است و «مارال» هم در این قهوه‌خانه استراحت کرده است. نهایتاً به سبزوار می‌رسیم تا دوستمان محل دفن گل محمد و یارانش را به ما نشان بدهد. او ما را پای دیواری برد که وقتی جسد گل محمد و یارانش را به سبزوار انتقال دادند، به این دیوار تکیه دادند تا مردم ببینند و عبرت بگیرند و پای این دیوار، جسد گل محمد و یارانش را بدون اینکه نشانی از مزارشان باقی بماند، دفن کردند.

 دیدار با دختر «گل محمد»: در جستجوی ردپایی از «گل محمد» و دیدار از روستای «کلیدر»، این سفر را با دیدار از «پری» دختر گل محمد و تنها بازمانده او، به پایان می‌رسانیم. پری، دختر گل محمد و لیلاست. این تصویر شناسنامه پری است، سال تولدش را ۱۳۲۶ نوشته‌اند. پری می‌گوید وقتی ۶ ماهه بوده، پدرش را کشته‌اند. ما در بخشی از سفر فکر می‌کردیم که مارال در رمان «کلیدر» همان لیلا، مادر پری است، اما پری برایمان گفت که مارال وجود خارجی داشته و عاشق گل محمد بوده است. «گل محمد» به خاطر اینکه مارال نامزد داشته، عشقش را پس می‌زند. به همین خاطر، مارال بعد از شنیدن جواب «نه» از گل محمد، خودش را از دره پرت می‌کند و می‌میرد. داستان مارال و گل محمد در کلیدر، اما کلاً جور دیگری تعریف شده است. در این گشت و گذار ادبی، این فرصت پیش آمد که با ۵ نوه و ۳ نتیجه گل محمد ملاقات کنیم و حتی عروس نوه گل محمد را هم ببینیم.

 حرف‌های نویسنده کلیدر: «محمود دولت‎آبادی» که خود هیچ کدام از گل محمدها را ندیده است، می‎گوید: هیچ کدام از گل محمدها زنده نیستند، مگر قهرمانان حاشیه‌ای که در متن کتابم نیامده‎اند. در هنگام تحقیق رمان کلیدر، متوجه شدم گل محمد در دوره عصیان خود، مادری نداشته است و من نمی‎خواستم که قهرمان داستانم بدون مادر باشد و برای همین، شخصیت بلقیس را آفریدم. بعد از اینکه گل محمد‎ها را در کوه‎های کلیدر می‎کشند، خان محمد، برادر بزرگتر گل محمد، از صحنه درگیری جان سالم به در می برد و فرار می‎کند. امنیه‌ها، جنازه «گل محمد»، «بیگ محمد»، «صبرو» و سر بریده علیخان (خان عمو) را برای عبرت دیگران دور شهر می‎گردانند و بعد از گرفتن عکس یادگاری، کمی دورتر از رباط‌شهر که ژاندارمری سابق در آنجا مستقر بود، به خاک می‎سپارند. این واقعه درست در سال ۱۳۲۳ هجری شمسی اتفاق افتاد. بعضی‎ها بر جنازه گل محمد شادی کردند و بعضی‎ها گریه.