رپرتاژ خبری

روشی نو در ترجمه انگلیسی به فارسی

ترجمه انگلیسی به فارسی

روشی نو در ترجمه انگلیسی به فارسی

بدون تفکر، بدون زحمت، بدون خلاقیت
در دهه ی ۴۰ یکی از تفریحات ما بچه ها چسباندن عکس برگردان به در و دیوار بود. عکس برگردان ها که در واقع شکل بدوی تر استیکرهای امروزی بودند تصویرهایی بودند کاغذی که از مغازه می خریدیم و روی هر سطحی که میخواستیم می گذاشتیم، سپس با آب دهان کاغذ را خیس می کردیم و با انگشت مالش می دادیم. عکس کم کم به شکلی جادویی از روی کاغذ به سطح مورد نظر منتقل می شد. صفحات کتـاب های ما پر بود از عکس های رنگی فانتزی با موضوعات مختلف. لذت این کار در چه بود ؟ در این که لازم نبود نقاش باشی تا روی صفحه کتابت گل و بلبل نقاشی کنی، با خرید یک کاغذ ارزان می توانستی هر شکلی رابه هر کجا که می خواهی منتقل کنی.
احتمالا تا حالا حدس زدید که می خواهم راجع به چه موضوعی صحبت کنم. درست حدس زدید. می خواهم راجع به روشی در ترجمه صحبت کنم که در آن مترجم، متن اصلی را مثل عکس برگردان بی هیچ زحمتی به سطحی کاغذی منتقل می کند و نتیجه، شباهتی ظاهری است که بین متن اصلی و ترجمه وحود دارد. البته درجه ی این شباهت در ترجمه های مختلف فرق می کند.
ولی قضیه به این سادگی نیست، ممکن است بگویید این روش عکس برگردانی پدیده ی جدیدی نیست بلکه در تاریخ ترجمه ی ایران همیشه نمونه های زیادی داشته است. حق باشماست. این روش عکس برگردانی همان روش کپی کاری یا تحت الفظی از نوع بد آن است که همیشه در ایران سابقه داشته است. ولی این روش امروزه با گذشته یک فرق اساسی دارد و آن اینکه در گذشته روش تحت الفظی، روشی نامطلوب به حساب می آمد. مثل جنس بنجل در کنار جنس مرغوب بود. اما تجربه ی من در آمـوزش ترجمه و نیز مشاهده برخی از ترجمه ها در بازار نشر به من می گوید که امروزه دو تصور یا دو تعریف از ترجمه وجود دارد و بر همین اساس هم دو روش ترجمه وجود دارد که هر دو مشروع و متداول است.
روش اول روش به اصطلاح فارسی گردانی است. در این روش، هدف مترجم دست یابی به متنی است که با بضاعت زبان فارسی و به مثابه ی متنی مستقل، تالیف شده باشد. همه ی مترجمانی که به این روش ترجمه می کنند هر کدام به نسبت توانایی خود به درجه ای از توفیق دست پیدا می کنند، ولی اگر از خود مترجمان بپرسید، می گویند چنین هدفی را برای خود تعریف کرده اند.
روش دوم روش عکس برگردانی است که، همان طور که گفتم، همان روش تحت الفظی از نوع بد آن است، ولی آنچه باعث شده در این مقاله به ایت موضوع قدیمی و تکراری بپردازم تغییری است که ظاهرا در تلقی برخی نسبت به این روش به وجود آمده است. کسانی که به روش عکس برگردانی ترجمه می کنند ظاهرا فکر نمی کنن ترجمه شان نقص دارد. یعنی تعریف این ها از ترجمه با تعریف مترجمان فارسی گردان فرق دارد. باور نمی کنید؟ چند مثال می زنم.
دانشجویی کتابی را ترجمه کرده و برای من آورده و با افتخار می گوید که می خواهد آن را چاپ کند و از من می خواهد بر آن مقدمه ای بنویسم. ترجمه اش را که می خوانم می بینم کپی برابر اصل است. از روی جملات به اصطلاح فارسی ترجمه می شود متن اصلی را کاملا بازنویسی کرد. معلوم است که متن اصلی را مثل عکس برگردان گذاشته روی سطح کاغذ، باکمی آب دهان و مالش و بدون صرف هیچ نوع زحمت و خلاقیت آن را به قول خودش ترجمه کرده است. می گویم شاید هدفش از ترجمه این بوده که رزومه اش را برپا کند، اما صادقانه می گوید: نه استاد من عاشق ترجمه ام، خیلی برای این ترجمه زحمت کشیدم.
یک مثال دیگر، دانشجویی فوق لیسانس به جای نوشتن پایان نامه زیر نظر استاد راهنما، کتابی را ترجمه می کند. چند ماه وقت می گذارد و نتیجه، ترجمه ای است که هیچ یک از جملاتش از نظر دستوری غلط نیست ولی جملات، متنی مستقل و منسجم را نمی سازند. خواندن این کتـاب مثل راه رفتن روی سنگلاخ است. خواندن با اعمال شاقه نه لذت خواندن را حس می کنی، نه خواندنت سرعت دارد و نه در پایان طرفی می بندی. این دانشجو هم می گوید خیلی زحمت کشیده و صادقانه معتقد است ترجمه اش خوب بوده چون نمره ی ۱۹ گرفته و حالا قصد دارد آن را چاپ کند.
آنچه به این توهم دامن می زند، نه فقط شیوه آمـوزش ترجمه در دانشگاهها بلکه بازار نشر نیز هست. اجازه بدهید به دو نمونه از ترجمه های چاپ شده اشاره کنم.
نمونه اول از کتـابی در معرفی پسام درنیسم را چاپ کرده است. این کتـاب مقدماتی طبعا برای مخاطبی عام نوشته شده ولی مترجم هیچ زحمتی به خود نداده تا رابطه معنایی میان کلمات در متن اصلی را در ترجمه روشن کند. کاری که انجام داده این بوده که برای هر کلمه یک معادل پید ا کرده و حتی آن معادل را هم دقیق بر اساس کاربردش در بافت انتخاب نکرده و سپس این معادل ها را طوری به دنبال هم آورده که جمله ظاهری دستوری پیدا کند بی آنکه هیچ معنایی از آن استنباط کرد. توحه کنید که با چنین نثری قرار است ما با اندیشه های نو آشنا بشویم.
این ایده، حوزه مطالعاتی گسترده و هموار، بیشتر به عنوان یک اصل مورد نظر است تا یک رویه ی عملی، هیچ کس و هیچ مجموعه حرفه ای نمی تواند ادعا کند که همه چیز را مطالعه می کند، و تصور گزینش مدارک با بی طرفی کامل در نفس خود متناقض است. گزینش های اساسی باید انجام گیرد. مطالعات فرهنگی، به رغم همه امکانات متنوعی که برای تحقق آن وجود دارد و به رغم گوناگونی شرایط نمادین، در درک اولویت هایش نسبتا پایدار بوده است. حوزه ی اصلی تحلیل آن همان دامنه پدیده های اجتماعی است که نقد فرهنگی سنتی از آن هراسان و برحذر بود؛ شکل های فرهنگی و عملکردهای توده گیر سرمایه داری پیشرفته، مانند سـینما، تلویزیون، روزنامه نگاری عامه پسند، تبلیـغات و حرص در خرید کالا، مضمون بحث برانگیز اصلی آن، که آشکارا مخالف اعتقاد اساسی نقد فرهنگی است، این ایده است که چنین فرهنگی فقطافیون نیست که به منظور ایجاد انفعال در یک توده همگن با موفقیت طراحی شده باشد. برعکس مشارکت عمومی درآن فعالانه، آگاهانه، گزینش شده و حتی براندازنده است.
نمونه دوم هم بخشی از یک ترجمه چاپ شده است از کتابی دربار ه سیلویا پلات:
پس از فروکش کردن سر و صدا، و در قضاوت نهایی، سیلو یا پلات عنوان یک شاعر درجه دوم قابل ملاحظه را خواهد یافت که زندگی شخصی اندوهباری داشت. تعداد کمی از اشعارش در گزیده های اشعار جایی برای خود باز خواهد کرد و هنگامی که سرنوشت مشترک بسیاری از افراد بااستعداد را در نظر بگیریم، روی هم رفته، در خواهیم یافت که این قضاوت، امتیاز کمی به استعداد او نیست …ما فاقد واژگان نقد هستیم، درست به این خاطر که جامعه ما فاقد
هرگونه تعریف از قدرتی است که به جای این که به زور متوسل شود و وادار کند، دگرگون می کند. ادرین ریچ این نوع قدرت را این گونه توصیف می :کند«خودمان آن گونه که هستیم در این حرکت های دردناک آگاه ماندن، قدرتی همچون درد، دقت و پیچیدگی و صدای سیلویا لت قوی است زیرا موفق میشود دوگانگیهای اساسی حیات را در بر بگیرد نه این که آن ها .را رد کند این گونه ترجمه کردن ،نیاز به سواد لزم برای درک معنی نداردچون جم لت را می توان بدون درک معنایشان منتقل کرد؛ انتزاع و درک معنی مشکل خواننده است؛ این گونه ترجمه کردن نیاز به آشنایی با ابزارهای زبانی و بیانی فارسی هم ندارد؛ مترجم وظیفه ندارد در ساختار متن دست ببرد و روابط معنایی را به هم بریزد وبا بیان جمل ة نویسنده به قالبی دیگر، متن را«راحت الحلقوم » .کنداین گونه ترجمه نیاز به آشنایی با شیو ة تالیف در ژانر مشابه متن هم ندارد، چون مترجم از الگوی نویسنده و متن پیروی می .کند و نه از الگوی نگارشی نویسندگان و مترجمان پیشین لزم نیست مترجم برای یافتن معادل برای تک تک کلمات از معادل های قاموسی نیز .فراتر برود تنها کار مترجم کپی یک به یک کلمات و ساختارهاست به نحوی کهتکتک جم لت، ظاهری دستوری داشته باشد. نمون ةسوم ترجمه ای است که نام سه مترجم روی آندیده می .شود یکی از این سه مترجمّاستاد زبان انگلیسی و مفسر سرشناس فوتبال است. یعنی کسی ًاست که اص ل نیازی به کسب شهرت از طریق ترجمه ندارد و متنی را به بازار می فرستد که گمان نمیکند به شهرت او خدشهًای وارد کند. به عبارت دیگر، ظاهرا تعریف این فرد از .ترجمه همین استنسخهای که به دست م نرسید ه چاپ هفتم کتـاب است که با تیراژ دو هزار چاپ شده. ایّن کتاب بر اساس این توهم ترجمه شده که فارسی و انگلیسی،مخزن مشترکی از تعابیر و ساختارهادارند و تعبیر و ساختاری راکه انگلیسی ها به کار می ،برند عکس برگردان آن در فارسی هم قابل قبول و قابل درک است. این هم نمونه ای از ترجم :این کتاب « فرض کن روزی تلفن زنگمی زند. صدایی پُرهیجان به تو می گوید برندة جایزة بزرگ ده میلیون لری بخت آزمایی شده ای! چه احساسی خواهی داشت؟ و این احساس چقدر دوام خواهد آورد؟ سناریوِ دیگر؛ تلفن زنگ می زند و متوجه می .شوی بهترین دوستت از دنیا رفته دوباره، چه احساسی خواهی داشت؟ و برای چه مدت؟
در فصل40، دقت مأیوس کننده پیش بینی ها را–برای مثال در زمینه های سیاسی، اقتصادی و رویدادهای اجتماعی- ارزیابی کردیم. نتیجه گرفتیم کسانی که خود را متخصص می پندارند بیش از این که به طور تصادفی پیش بینی کنند به درد دیگری نمی خورند. بنابراین، بیاییم سمت موضوع جدید؛ چگونه می توانیم احساسات مان را پیش بینی کنیم؟ آیا در مورد خودمان تخصص داریم؟ آیا برنده شدن در بخت آزمایی ما را سال ها به شادترین انسان زنده تبدیل می کند؟ روش عکس برگردانی در ترجمه بالا کاملا محسوس است .به این جمله دقت کنید : «فرض کن روزی تلفن زنگ میزند .صدایی پرهیجان به تو میگوید ….چه احساسی خواهی داشت؟» این جمله از نظر دستوری درست است ولی مترجم برنخورده به این که ما هیچ وقت نمی گوییم«چه احساسی خواهی داشت؟» یعنی این جمله را به زمان آینده نمیًگوییم. احتمالا می گوییم«چه احساسی پیدا میکنی؟» ًمترجم که خود را کامل تسلیم متن اصلی کرده ، فکر نکرده که در فارسی این جمله بسیار ساده را به زمان حال ساده میگویند نه آینده .ساده فکر کردن، معادل یافتن و خلاقیت نشان دادن سخت است. یا شاید هم اصلا به این کارها نیازی نیست. شاید اصلا همین طور نوشتن خوش اس ت در حوزه ترجمه ادبی وضع از این هم بدتر است و تا دلتان بخواهد نمونه بد وجود دارد.هدف این مقاله ارائه نمونه نیست. هدف، توصیف شیوه ای از ترجمه است که در ایران هیچ گاه بی سابقه نبوده ولی در دو دهه اخیر ابعادی فاجعه آمیز پیدا کرده است دلیل این که این روش را فاجعه آمیز می دانم این است که قبح آن ریخته و در مجامع دانشگاهی و نیز در سطح تعدادی از انتشاراتی ها به روشی قابل قبول یا لاقل قابل تحمل تبدیل شده است. بدیهی است درک علل این فاجعه نیاز به پژوهش جدی دارد ولی تا آن پژوهش صورت بگیرد، عجالتا در این جا و در ادامه مقاله به برخی از عوامل که به نظرم در ایجاد و تداوم این وضعیت بی تاثیر نیستند اشاره می کنم.
یک عامل عمده که همیشه وجود داشته و بارها به آن اشاره شده، بی در و پیکر بودن عرصه ترجمه است. عدم التزام به حقوق مؤ لف درکاری که در آن هم سود هست (البته بیشتر برای ناشر تا برای مترجم) و هم اعتبار و پرستیژ، طبیعی است که پای غیر اهل فن یا آماتورها را به این عرصه باز کند. ولی در دو سه دهه اخیر به نظر می رسدعوامل دیگری مزید بر علت شدها ند که فهرست وار به آن ها اشاره می کنم
1. تعداد فاجعه آمیز ناشرین. در یک دوره ای به هر کس که داوطلب بود به شرط داشتن مدرک، امتیاز نشر دادند و حتی شرط گذاشتند که اگر طرف دو کتـاب در سال منتشر نکند جوازش باطل میشود. سهل گرفتن کار نشر جزئی از فرآیند کلی تر سهل گرفتن هر کاری بود تا اختیار امور از دست اهل فن خارج شود و امتیازی نصیب خودی ها شود. بر طبق تازه ترین آماری که معاونت فرهنگی وزارت ارشاد منتشرکرده ، تعداد ناشران دارای مجوز نشر درکشور، 8900 است که از تعداد کتابفروشی ها بیشتر است، امری که در جهان بی سابقه است. تردیدی نیست که وجود این تعداد ناشر در عرصه نشر، نشانه بیماری است .ولی بحث ما در این جا تاثیر این تعداد ناشر بر کار ترجمه است. ناشران برای این که فعال باشند تا بتوانند جواز خود را حفظ کنند یا در دسته ناشران فعال قرار بگیرند باید چاپ کنند. کیفیت چاپ مهم نیست ، کسی هم نظارت ندارد. مهم کمیت است. تألیف کتـاب هم که سخت است. پس علاج کار ترجمه است. برای ترجمه هم که به اندازه نیاز ناشران، مترجم خوب نداریم، از آن بدتر این که ویراستار خوب هم نداریم . پس چکار کنیم ؟ هیچ چاره نداریم به قول اهل فن فقط باید چاپ کرد:Publish or perish نتیجه اش می شود ترجمه های دزدی، ترجمه های بی کیفیت، ترجمه های تکراری همزمان (پدیدهًای که احتما لا خاص ایران است).

2 .تعداد فاجعه آمیز دانشجویان مترجمی . قبل از انقلاب (از سال1348 تا1358 ) مدرسه عالی ترجمه به مدیریت دکتر منوچهر آریان پور کاشانی و پدرش دکتر عباس آریان پور کاشانی کار تربیت مترجم در زبان های مختلف را به عهده داشت. پس از انقلاب، رشته مترجمی به طرزی بی رویه هم در دانشگاههای دولتی و هم مخصوصا در دانشگاه آزاد و تازگی در دانشگاه های خصوصی نیز گسترش یافته است. بی رویه از این جهت که نه تعداد دانشجوی پذیرفته شده نسبتی با نیاز کشور داشت، نه شرایط لازم برای پذیرش دانشجو تعریف شده بود و نه مدرس باصلاحیت برای این تعداد دانشجو تربیت شده بود. این رشته بر اساس دو فرض گسترش یافته بود: فرض اول (از سوی مسئو لین آمـوزشی) این بود که رشته مترجمی رشته ای کاربردی و مورد نیاز کشور است (ولی نه کم و کیف این نیاز مشخص شده بود و نه هیچ تضمینی در برنامه بود که فارغ التحصیلان این رشته بتوانند نیاز بازار را برآورده کنند، فرض دوم (از سوی دانشجویانی که این رشته را با علاقه انتخاب میکردند بدون این که تصور درستی از آن
داشته باشند) این بود که رشته مترجمی در بین معدود گزینه های دیگری که در اختیار داشتند رشته باکلاسی است. حتی شنیده ام که دانشگاه های علمی کاربردی در مقطع فوق دیپلم، مترجم همزمان تربیت می کنند. یعنی در مدت دوسال به دانشجویان خود هم زبان درس میدهند و هم مهارت های ترجمه همزمان را. ابعاد این فاجعه وقتی گسترش یافت که دانشگاه آزاد و دانشگاههای خصوصی به تأسیس دوره های فوق لیسانس و حتی دکتـری این رشته اقدام کردند. جالب این بود که نام این رشته را در مقطع فوق لیسانس و حتی دکتـری مطالعات ترجمه نگذاشتند بلکه همان نام مترجمی را بر آن گذاشتند حال آن که برنامه درسی این دو مقطع، اساسا مطالعات نظری ترجمه است و نه کار عملی ترجمه. نتیجه گسترش رشته در مقطع کارشـناسی ارشد این شده که ما با انبوهی فارغ التحصیل این رشته روبرو هستیم که خیلی از آن ها انتظار داشتند مقطع ارشد ادامه کار عملی ترجمه در مقطع کارشـناسی باشد (چون اسم رشته در دو مقطع یکی بود). از طرف دیگر، مگر کشور چقدر نیاز به پژوهشگر ترجمه دارد؟ و آیا فارغ ًالتحصیلان ما در مقطع کارشـناسی ارشد اصلا قادر به انجام پژوهش های جدی در حوزه ترجمه هستند؟ یعنی ما این توانایی را به آن ها داده ایم؟

3 .درک نادرست از ماهیت ترجمه . امروزه درغالب دانشگاه های دولتی خصوصی و نیمه دولتی و آزاد، کلاس های آمـوزش ترجمه دایر است. در همین استان خراسان بیش از ده دانشگاه در سطح کارشـناسی و کارشـناسی ارشد دانشجو می پذیرند و در هیچ یک از این کلاس ها مترجمان تدریس نمیکنند. کار ترجمه و از آن مهم تر آمـوزش آن امری سهل تلقی میشود چون هر استادی با هر پیشینه ای خود را قادر به تدریس ترجمه می داند. فارغ ًالتحصیلان این رشته غالبا از یک چیز شکایت دارند. می گویند در طی کلاس های متعدد کمتر پیش آمده که استاد، نقص ترجمه آن ها را به زبانی متقاعدکننده گوشزد کند. در این کلاس ها تأکید بیش از حد بر دقت باعث می شود تعریفی که اکثر دانشجویان از ترجمه دارند همان تعریف عکس برگردانی باشد. در نظر این ها ترجمه در سطح واژه تعریف می شود نه در سطح متن . البته شاید خیلی ازدانشجویان، مایه کافی برای این رشته را نداشته باشند ولی اگر ترجمه درست تعریف شود و ماهیت خلاق آن معلوم گردد، هم دانشجویان از توهم خارج می شوند و هم برخی از آن ها ممکن است به جای این که ناکام شوند جسارت
پیدا کرده و با اتکا به دانش خفته زبانی خود بتوانند کارشان را به سطح مترجمان حرفه ای ارتقا بدهند. در این صورت، ترجمه از کاری بدون تفکر به کاری خلاق و شیرین تبدیل می شود .اگر ماهیت خلاق و هنـری ترجمه را درست بشناسانیم، و شیرینی ،هنـر ترجمه را در کام دانشجویان بریزیم بسیاری از دانشجویان همت خواهند کرد تا اسباب ترجمه«همه آماده کنند ». وقتی صحبت از خلاقیت در ترجمه میکنم مقصودم ًلزوما ترجمه ادبی نیست.ترجمه حتی ساد ه ّترین متون انگلیسی هم نیاز به تخیل و تسلط زبانی دارد. من نم یگویم آمـوزش ترجمه غیر ممکن است. نه در یک سطح معقول ترجمه را می توان آمـوزش داد ولی اگر آمـوزش بر تعریف غلطی از ترجمه بنا شده باشد .سر از ترکستان در خواهیم آورد.
4 . نظام آمـوزشی قبل از دانشگاه یک عامل اصلی در ناموفق بودن برنامه آمـوزش مترجم قطعا نظام آمـوزشی قبل ا ز دانشگاه است. ترجمه مهارتی مثل بنایی نیست که از هر مقطعی بشود آن را آمـوزش داد. مترجم لازم است بر زبان مادریش مسلط باشد و لازمه این تسلط این است که مهارت های زبان از همان کودکی در فرد تقویت شود نباید آمـوزش مهارت های لازم برای کار خلاق ترجمه را از مقطع دانشگاه آغاز کرد البته هوش زبانی افراد یکسان نیست ولی آمـوزش درست زبان مادری در مقاطع دبستان و دبیرستان می تواند مقدمات لازم برای کاربرد خلاق زبان را فراهم کند در آموز ش قبل از دانشگاهی نه بر زیاد خواندن و خواندن انتقادی دانـش آموز و نه بر قدرت استدلال او و نه بر نوشتن او تاکید میشود. یعنی هیچ یک از مهارت هایی که برای ترجمه لازم است در دوره آمـوزش قبل از دانشگاه تقویت نمی شود وقتی فرد به دانشگاه می رسد بنیه زبانی اش کم ا ست و خیلی دیر است که دانش فارسی خود را تقویت کند و اگر خودش همت نکندبرنامه آمـوزش مترجم قادر نیست این مشکل را حل کند. گرایش دانشجویان به روش عکس برگردانی تا حدی قابل درک است چون روش فارسی گردانی برایشان دشوار است.

5 .. روح زمانه آخرین عامل که شایداز عوامل دیگر کم اهمیت تر نباشد، ر وح زمانه است. برخلاف عوامل قبلی این یکی وجودی ملموس ندارد و به سادگی قابل تعریف نیست بلکه آن را بیشتر از روی تأثیراتش میتوان شناخت. آن چه مسلم است ، و بسیاری از اندیشمندان به آن باور دارند، وجود ،چیزی به نام روح زمانه است یعنی
مجموعه اعتقادات وعلایق و روش ها وارزش ها و احساسات و آرمان های مردمی خاص در یک مقطع زمانی خاص. تردیدی نیست که حیات فردی و اجتماعی نسل جدید از مجموعه ای از عوامل بومی (این نسل در دوره فرهنگی و آمـوزشی و سیاسی بعد از انقلاب اسلامی زندگی می کند) و عوامل و پدیده های بیرونی از جمله جهانی شدن و انفجار اط لعات تأ ثیر پذیرفته است.اگر به روح زمانه و قدرت آن قایل باشیم ، در این صورت این روح زمانه چگونه در شیوه ترجمه و تلقی ما از ترجمه و نیز در داوری ما درباره ترجمه تأ ثیرمی گذارد؟ آیا نسل جدید(حداقل نسلی که زیر سی سا ل است)اعتقاد جزمی به درست نویسی را از دست داده و معیارهای زیباشناختی دیگری پیدا کرده است؟ آیا نسل جدید به علم و هنـربه چشم ابزار نگاه میکند ؟ آیا نسل جدید نه فرصت دارد و نه اعتقاد که وقت طو لانی صرف خواندن و فراگیری مهارت های ترجمه بکند؟ آیا نسل جدید تحمل بیشتری برای متن مبهم و بی معنی پیدا کرده است؟ این ها سولاتی است که من پاسخ آن ها را ندارم اما می دانم پاسخ این سوالات و سوالات متعدد دیگر هرچه باشد قابل اطلاق به کل نسل جدید نیست .با این حال در طی سال ها آمـوزش ترجمه به عینه دیده ام که برخی از عواملی که به روح زمانه مربوط می شود در دیدگاه دانشجویان نسبت به ترجمه بی تاثیر نبوده است .
«روشی نو در ترجمه: بدون تفکر، بدون زحمت، بدون خلاقیت » . این عبارت شبیه برخی آگهی هاست که در تبلیـغات روزنامه ها و در اینترنت زیاد به چشم می خورد این تبلیـغات نسل جوانی را هدف قرار می دهدکه می خواهد هر کاری را بدون زحمت بدون فکر، بدون خلاقیت و در کوتاهترین زمان ممکن یاد بگیرد. عنوان مقاله ا گر چه طنز است ولی برخی اگر آن را در جایی ببینند شاید طنز تلقی نکنند کم نیستند مؤسساتی که وعده آمـوزش ترجمه را در20 ساعت می دهند. اگر هنـری را می شد در 20 ساعت یاد گرفت آن وقت دیگر هنـر ارجی نداشت و همه هنـرمند بودند خوشبختانه جهان هرچه پیشرفت می کند باز هم نمی تواند در آمـوزش هنـرجایگزینی برای کار سخت پیدا کند.