اخبار گردشگری

وسط تاریخ در بازار تبریز

 بازار تبریز آجری است. بعضی‌ جاها دیوارهایش سنگی است و به طوسی می‌زند و مثل دیگر بازارهای ایران، بازار فرشش معروف است و هر فرشش برای خود جای بحث و بررسی دارد.

روزنامه توریسم نوشت: از زمان هلاکوخان تا به الان، تبریز به هنر قالی‌بافی اش معروف بوده و از همان دوران ایلخانیان، که تبریز محل تجمع هنرمندان بوده، نقاش‌ها، نقش فرش‌ها را خلق کرده‌اند و هنوز که هنوزاست، طراحان فرش، هنر پدران خود را دنبال می‌کنند و ریز بافت‌ترین فرش ایران را می‌بافند.

جاذبه‌های هنری: به معماری بازار که نگاه می‌کنی، به فرش‌ها که خیره می‌شوی، می‌دانی که هنوز در باره مکتب هنری تبریز چیزی نمی‌دانی.بازار کفاشان هم معروف است و حسابی صادرات دارد. بوی چرم بازار به کیلومترها آن طرف‌تر می‌رسد.
بازار جواهر هم که جای خود دارد و کم نیست در دست داشتن بخش عمده‌ای از اقتصاد منطقه شمال غرب.در بازار تبریز، هر حجره داری برای خودش شاگردانی دارد . شاگردها قبل از آمدن فروشنده‌ها، مغازه را باز و کارها را راست و ریس می‌کنند.

بازار تبریز پیچ در پیچ است. دالان‌های پی‌درپی دارد. گاهی حجره‌هایش در دو طبقه‌اند و گاهی در سه طبقه.همین است که ۴۰ نوع صنف مختلف آنجا کار می‌کند و در کل بیش از ۸ هزار مغازه دارد.
بازار از سمت‌های مختلف به خیابان‌های قدیمی می‌رسد که هر کدامشان ماجرا دارند برای گفتن؛ از خیابان شهدا گرفته تا شمس تبریزی و ثقه‌الاسلام و خاقانی. بافت اصلی‌اش، شمالی جنوبی و شرقی غربی است. ارتفاع آن ۶ متر است و عرض بازار متغیر؛ گاهی ۴ متر، گاهی ۵ متر و گنبدها که بارها فرو ریخته‌اند، یادگار معماری قدیم تبریزند.خیلی‌ها می‌روند به تیمچه مظفریه ، همان بازار فرش فروشان و زل می‌زنند به گنبد آن که بزرگ‌ترین گنبد بازار آنجاست و صدای اذان که می‌پیچد در آن و نور که از درزها می‌افتد روی زمین، باید حتماً آنجا باشی.

اینجا تبریز است! معماری بازار در تیمچه های قدیمی تر بیشتر قابل دیدن است . به طاقی های مسلسل بازار تبریز که نگاه کنید؛ تیمچه‌ها در وسط بازار است، معروف‌ترین‌هایشان سه طبقه دارند. زیرزمین که انبار است، طبقه اول تجارتخانه است و طبقه دوم، محل بیتوته و استراحت است و سراها محل تنفس‌اند. گاهی در دل این سراها، دستفروشان چیزهای خوبی می‌فروشند و همین سراهاست که نور را می‌تاباند درون هر راسته. حالا تو هستی و عمده فروشی‌ها. خیلی‌هایشان به تو که مسافری، خرده ریز هم می‌فروشند و گاهی حتی مرام و لوطی‌گری‌شان نمی‌گذارد مسافر دست در جیبش کند، آن هم به خاطر خریدهای کوچک؛ می‌گویند: «ای بابا، اینها سوغات تبریز است، قابلی ندارند!»

از دیوارهای بازار که دور می‌شوی، عقب‌عقب که بروی، از مدرسه علمیه که بگذری، روی اسلحه ستارخان که دولا شوی، با تعجب که قلبت بتپد برای روزگارهای قدیم که این شهر پایتخت بوده، به مقبره الشعرا که برسی، در ایل گلی که شام بخوری، باز که عقب‌تر بروی و روی کاشیکاری‌های جدید مسجد کبود دست بکشی، اتوبوس که تو را از میدان ساعت بگذراند، تازه می‌رسی به تبریز! می‌دانی که یک ساعت گشتن فایده ندارد، باید ببینی و بشنوی، باید خوانده باشی که بتوانی در بطن شهر فرو بروی، که بدانی نبض هر شهر در بازار آن می‌تپد که باید مردمانش را بشناسی که خود تاریخ‌اند.